دلتنگی

ساخت وبلاگ

چند صباحی دگر جای خالی نبودنت تکرار می شود 

چگونه آن غروب بهاری  آسوده خیال سر به بالین شب خوفتی 

که دیگر نه به طن جانی و نه به سیما سخنی داشتی

آری نمی دانستی که اجل در کمین جانت خفته باشد 

که آخرین غروب جانت را بدون درد و آهی بگیرد

و در اندرون من نمی گنجد که چه مظلومانه در سکوت تنهایی خوفتی

تا به آرامش ابدی برسی و آن صدایت به خاطرها بپیوندد

ای کاش در آن روز آخر اندکی بیشتر باهم بودیم

گپ و گفتی میزدیم و خواب از چشم بهت زده ات دور میشد

افسوس 

............
ما را در سایت ......... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : senatooro بازدید : 118 تاريخ : يکشنبه 8 خرداد 1401 ساعت: 9:24